تازه ترين
معجزات نبي کریم صلی الله علیه وسلم
  تعليم الاسلام
  September 24, 2017
   0

قرآن، معجزه جاويدان

 
قرآن مجيد مهم ترين معجزه پيامبر اسلام و بهترين دليل نبوت آن حضرت است. اين معجزه بزرگ از جهات زير بر ساير معجزات برترى دارد:
 
  • جاويد و هميشگى است و دائماً در اختيار انسان ها قرار دارد و آنها مى توانند در طول تاريخ شاهد اعجاز قرآن باشند.
  • از جهت مكان نيز محدوديت ندارد، در هر مكان و زمانى در اختيار هر كسى هست تا معجزه بودنش را بيابد، بر خلاف ساير معجزات كه در مكان خاصى تحقق مى يابند و افراد مخصوصى آن را مشاهده مى كنند.
  • قرآن علاوه بر اين كه معجزه و دليل نبوت است، برنامه زندگى و هدايت كننده نيز هست.
  • قرآن كريم، كلام الهى و معجزه اى است كه ديگران از آوردن چنين كلامى ناتوانند. قرآن خودش را به عنوان يك معجزه معرفى مى كند و در مقام تحدى مى فرمايد.

 

معجزات دیګر

معجزه های شخص پیامبر اعظم صلی الله علیه وسلم همانند: شق القمر، اطعام گروهی بسیار با غذای اندک در منزل جابر و منزل ابو طلحه و در روز جنگ خندق، جوشیدن آب از میان انگشتان مبارک آن حضرت صلی الله علیه وسلم، ریختن آب وضوی آن حضرت صلی الله علیه وسلم در چشمه خشک شدة تبوک و جوشیدن آب از آن، پاشیدن مشتی خاک بسوی مشرکان در جنگ بدر و شکست دشمنان. ناله نمودن ستون مسجد النبی، که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم به آن تکیه داده و خطبه می خواند، بعد از ساختن منبر برای آن حضرت صلی الله علیه وسلم. و دهها معجزه دیگر که مورخان بیش از هزار معجزه از این گونه معجزه ها را برای آن حضرت صلی الله علیه وسلم بر شمرده اند.

بعضی از معجزات شان ذیل است:

۱- شکافته‌شدن ماه

 
بر کلیه‌ی پیامبران لازم است که مسؤولیت دعوت و رسالت خود را بر دوش بکشند و جواب‌گوی پرسش‌ها و نیاز‌ها باشند.
 
یکی از مسؤولیت‌ها و وظایف مهم و طاقت‌فرسای مقام نبوت این است که جهت اقناع کفار، می‌باید معجزاتی را به آن‌ها نشان بدهد. بدیهی است که خداوند سبحان معجزات فراوانی را به پیامبران خود اعطاء نموده است
 
از جمله چیزهایی که در این رابطه روایت شده این است که مردمان مکه از بسیاری جهات با مردمان دیگر ملت‌ها تفاوت داشتند. لذا آنان از پیامبر  صلی الله علیه وسلم  درخواست نمودند تا معجزه‌ای به آن‌ها نشان بدهد. ایشان هم در پاسخ با اشاره‌ی انگشت ماه را به دونیمه شکافت و به آن‌ها نشان داد(۱).
 
مردی از اهل مکه که نامش «مطعم» است، می‌گوید: در زمان پیامبر  صلی الله علیه وسلم  ماه به دو قسمت شکافته شد به نحوی که نیمی بر یک کوه و نیمی بر کوه دیگر قرار گرفت. 
 
۲- دعا و نزول باران
 
مکه یک سرزمین بیابانی بی‌آب و علف، و بیشتر متکی به آب باران بود، البته مدینه هم بسان مکه بود ولی چند چاهی که در آن وجود داشت، آن را از این لحاظ متمایز می‌کرد. تعداد آن چاه‌ها زیاد نبود و از همین رو، فقط برای آشامیدن مورد استفاده قرار می‌گرفتند. یکی از آن چاه‌ها، چاه «بیرحا» است که ابوطلحه‌ی انصاری آن را خرید و به مسلمانان هدیه داد.
 
سپس دورانی فرا رسید، که به سبب کمبود باران، قحطی و خشکسالی سراسر مدینه را فرا گرفت، به همین خاطر در حالی که پیامبر  صلی الله علیه وسلم  بر روی منبر ایستاده و مشغول خواندن خطبه بود، مردی به مسجد وارد شد و جلوی پیامبر  صلی الله علیه وسلم  ایستاد و گفت: ای رسول خدا! در اثر قحطی، اموال و املاکمان رو به تباهی و نابودی نهاده و دیگر راهی برای کسب و کار باقی نمانده است. پس از خداوند بخواه که برای ما باران بباراند.
 
آنگاه پیامبر  صلی الله علیه وسلم  بلافاصله دستانش را بلند کرد و گفت: «خدایا، آب باران را بر ما فرو بریزان»(۲). ایشان این دعا را سه بار زمزمه نمودند.
 
در آن هنگام انس بن مالک  رضي الله عنه  در مسجد حضور داشت، وی در این باره می‌گوید: «سوگند به خدا که در آن وقت هیچ ابری در آسمان دیده نمی‌شد و در ضمن در فاصله‌ای که میان ما و تپه‌ی «سلع»(۳) وجود داشت، اصلاً هیچ خانه‌ای وجود نداشت، که ناگهان از پشت آن تپه تکه ابری به مانند قرص خورشید ظاهر شد، و چون به وسط آسمان رسید، پراکنده شد و سپس باریدن گرفت، به خدا قسم! تا شش روز روی آفتاب را ندیدیم».
 
و بدین ترتیب آن شش روز بارانی گذشت و در روز جمه‌ی بعدی که پیامبر  صلی الله علیه وسلم  مشغول خطبه‌خوانی بود، مرد دیگر وارد مسجد شد و پیش پیامبر  صلی الله علیه وسلم  آمد و رو به رویش ایستاد و گفت:
 
- ای رسول خدا، در اثر ریزش فراوان باران اموال و املاک ما رو به تباهی نهاده و راه‌ها قطع شده است، لذا از خداوند بخواه که باران را قطع کند.
 
به عبارت دیگر مفهوم سخنان آن مرد این است: که به علت شدت باران راه‌ها و جاده‌ها بسته شده و از دیاد باران موجب اذیت و آزار اغنام و احشام و خسارت ‌رسانی به مستغلات و زمین‌های کشاورزی است.
 
آنگاه رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  دست‌هایش را بلند کرد و در مقام دعا گفت: «خدایا، باران را بر اطراف ما بباران و به جای آن که آن را بر سر ما فرود آوری، آن را بر روی تپه‌ها و صخره‌ها و کوه‌ها و باغ‌ها فرود بیاور»(۴)!
 
به محض آن که رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  از دعای فوق فراغ شد، باران هم قطع گردید و آفتاب درآمد.
 
بدیهی است که نزول باران توسط دعای پیامبر اکرم  صلی الله علیه وسلم  معجزه‌ای است که ذکر آن در مقال فوق خالی از لطف نبود.
 
۳- آب از انگشتان پیامبر  صلی الله علیه وسلم  فرو می‌چکد
 
پیامبر اکرم  صلی الله علیه وسلم  معجزات فراوانی دارد: که تمامی دال بر صدق مقام نبوت او می‌باشند.
 
مسلم است که چاه‌ها و رود‌ها، منابع آب را تشکیل می‌دهند و این مورد برای انسان کاملاً منطقی و شناخته شده است، اما در این معجزه‌ی حضرت رسول  صلی الله علیه وسلم  که انس رضی الله عنه راوی آن است، می‌بینیم که آب از انگشتان ایشان فرو می‌چکد، انس رضی الله عنه می‌گوید: «چیزی به نماز عصر نمانده بود که رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  را دیدم: که می‌خواست وضو بگیرد، و مردمانی هم که تعدادشان قریب به سیصد نفر می‌رسید می‌خواستند وضو بگیرند، اما آبی نمی‌یافتند. آنگاه در ظرفی برای رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  آبی آوردند تا با آن وضو بگیرد، ایشان هم دستان خود را در آن ظرف گذاشت و به مردم امر فرمود که وضو بگیرند. در آن لحظه دیدم که آب از میان انگشتان رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  فرو می‌چکد و همه‌ی آن مردمان از آن آب وضو گرفتند».
 
مردی از انس رضي الله عنه – راوی حدیث – پرسید: ای انس! شما آن روز چند نفر بودید؟!
 
انس رضي الله عنه گفت: تعداد سیصد مرد.
 
۴- چاه حدیبیه پر از آب می‌شود
 
سرانجام رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  و یارانش به نزدیکی حدیبیه رسیدند و در آنجا اتراق کردند. حدیبیه جایی است که فاصله‌ی آن با مکه بسیار ناچیز است.
 
و در روز مهم و تاریخی «حدیبیه» معجزه‌ای بزرگ از معجزات پیامبر اکرم  صلی الله علیه وسلم  به شرح زیر به وقوع پیوست:
 
اصحاب پیامبر خدا  صلی الله علیه وسلم  که تعدادشان قریب به هزار و چهار صد نفر می‌رسید، توانستند آب چاهی را که در حدیبیه وجود داشت، تخلیه و مصرف کنند. تا این که دیگر به اندازه‌ی یک کاسه هم آبی در چاه باقی نمانده بود و به همین خاطر مردم ترسیدند که بحران کم آبی آن‌ها را هلاک نماید، و چاره‌ای ندیدند: جز آن که این امر مهم را به رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  اطلاع دهند. آنگاه پیامبر  صلی الله علیه وسلم  آمد و روی لبه‌ی چاه نشست و مقدار کمی آب خواست، آب را برایش آوردند و او آن را در دهان گرداند و سپس به درون چاه ریخت. طولی نکشید که چاه پر از آب شد و مردم شترها و مواشی خود را از آن آب دادند و خود نیز از آن استفاده کردند.
 
می‌دانیم که تعداد آن اصحاب عالی‌قدر و صالح، هزار و چهار صد نفر بوده است. آنان با بیعتی که در زیر درخت با رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  بر سر نثارکردن جان‌هایشان در راه خدا و دعوت آسمانی پیامبر، انجام دادند، رضایت و خشنودی پروردگار را نصیب خود ساختند.
 
بی‌گمان این معجزه هم یکی از نشانه‌های مقام نبوت و منزلت والای رسول  صلی الله علیه وسلم  در نزد خداوند متعال است، چه او رسول و پیامبر بر حق خداوند بزرگ است.
 
۵: دلتنگی تنه‌ی درخت خرما برای رسول خدا
 
رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  معمولاً بر روی تنه‌ی درخت خرمایی به ایراد خطبه می‌پرداخت، یک روز یک زن انصاری – که پسرش نجار بود – به نزد ایشان آمد و گفت: ای رسول خدا! من پسری دارم که نجار است، آیا به او بگویم که منبری را برای خطابه‌های شما بسازد؟
 
پیامبر  صلی الله علیه وسلم  فرمود: آری.
 
و بدین ترتیب منبری از جنس چوب توسط فرزند آن زن انصاری، برای پیامبر صلی الله علیه وسلم  ساخته شد و چون روز جمعه فرا رسید و پیامبر  صلی الله علیه وسلم  بر روی منبر جدید به ایراد خطابه پرداخت، صدای ناله و گریه‌ی آن تنه‌ی درخت خرما را شنید: که شبیه ناله و گریه‌ی کودکان بود. آنگاه پیامبر  صلی الله علیه وسلم  گفت: «چون من دیگر بر روی تنه‌ی این درخت خطبه نمی‌خوانم، دارد گریه می‌کنند»!!!
 
در صحیح بخاری روایت دیگری برای این قصه ذکر شده مبنی بر این که: آن تنه‌ی درخت خرما بسان فریاد کودک فریاد زد، سپس پیامبر  صلی الله علیه وسلم  از بلای منبر پایین آمد و آن را در آغوش گرفت: که به مانند کودک آرامی، آرام آرام گریه می‌کرد.
 
در آن لحظه پیامبر  صلی الله علیه وسلم  فرمود: «این بیچاره دارد برای این گریه می‌کند که دیگر آیات و اندرزهای الهی بر روی آن خوانده نمی‌شود».
 
بنابراین، دلتنگی تنه‌ی درخت خرما در حالی که موجودی جامد و بی‌عقل و خرد است، به خاطر رغبت و شور شنیدن آیات و احادیث و جداشدن از حبیبی بوده که بر رویش می‌ایستاد و خطبه می‌خواند.
 
از این معجزه چنین نتیجه می‌گیریم: که اشیای جامد هم از شور خاصی برخوردارند و به نحوی به تسبیحات و ذکر خداوند سبحان می‌پردازند، چه همه‌ی موجودات و کائنات جهان هستی از این قاعده مستثنی نیستند، هرچند که ما صدای تسبیحات آن‌ها را نمی‌شنویم ولی این پیامبران هستند: که بنا به لطف و کرم خداوند تسبیحات و اذکار آن‌ها را می‌شنوند.
 
پیشګویهای
 
۱: فتح شام
 
در سال پنجم هجری بود که پیامبر  صلی الله علیه وسلم  فرموده‌ی فوق را بر زبان جاری کرد، در آن زمان دو کشور روم و فارس یکه‌‌تاز میدان قدرت در جهان بودند. روم در ناحیه‌ی غربی و فارس در ناحیه‌ی شرقی بود، شهرهای شام و مناطق بالای آن، در اشغال رومیان بود، اما فارس‌ها در ایران و قسمتی از خاک عراق ساکن بودند، بارها میان آن‌ها جنگ و نبرد رخ داده بود و مسلمانان دوست داشتند: که رومیان فاتح این جنگ‌ها باشند، چون هرچه باشد آن‌ها پیروان اهل کتاب (یهودی و مسیحی) بوده، ولی ایرانیان بت‌پرست و مجوسی بودند.
 
دیری نپاییده، که برخلاف میل مسلمانان رومی‌ها از ایرانیان شکست خوردند و این امر موجب حزن و اندوه مسلمانان شد، اما قرآن کریم وعده داد: که به زودی روم بر ایران غلبه خواهد کرد، گرچه در این جنگ مغلوب شده است:
﴿الٓمٓ ١  غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢  فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣﴾ [الروم:۱- ۳].
 
«رومی‌ها در نزدیکترین زمین عرب به روم، (از فارس) شکست می‌خورند و آنان بعد از مغلوبیت غالب خواهند شد».
 
چه کسی می‌تواند پیش‌بینی کند که بعد از هفت سال دیگر نتیجه‌ی نبرد میان آن‌ها چه خواهد شد؟
 
چه کسی می‌تواند ضامن شود که در طی این هفت سال، دیگر پیمان صلحی میان آن‌ها منعقد نخواهد شد و یا جنگ برپا نخواهد شد و یا اگر هم برپا شود روم شکست می‌خورد؟
 
تاریخ می‌گوید که روم دو بار شکست را پذیرا شده، اما بعد از هفت سال بر قویترین دشمن خود یعنی «ایران» پیروزی را به آغوش کشید.
 
مسلمانان برای آن که بتوانند سرزمین شام را فتح کنند، می‌بایست ابتدا بر روم غالب شوند و به همین خاطر است که می‌بینیم خداوند سبحان – بعد از گذشت ده‌ها سال از گفته‌ی پیامبر  صلی الله علیه وسلم  مبنی بر فتح شام و بعد از گذشت سال‌های زیادی از وقت وفات ایشان – ارتش مسلمانان را در جنگ «یرموک» یاری می‌نماید.
 
ماخذ: چشم ‌اندازی به معجزات پیامبران
 
برای معجزات بیشتر این کتاب را مطالعه کنید: چشم ‌اندازی به معجزات پیامبران
-----------------------------
(۱)- روایت از احمد و بخاری.
(۲)- روایت از بخاری و مسلم.
(۳)- تپه‌ای در داخل مدینه است.
(۴)- تاریخ طبری، ج ۳، ص ۷۱، سیره‌ی ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۵، سیره‌ی حلبیه، ج ۳، ص ۱۰.