«خورشید، تازه سر از بستر آب های سبز دریا برداشته واشعه ای زرفام خود را بر چهره های خواب آلود ای سرنشینان کشتی تابانده است، سرنشینانی که به تازگی از خواب دوشین بیدار شده اند وبا خیال راحت وبی خبر از همه جا به خوردن وآشامیدن وانواع سرگرمی ها پرداخته اند، وکشتی همچنان در اقیانوس کران ناپیدا پیش می رود. در این میان یک نفر که هشیارتر به نظر می رسد اندکی به فکر فرو می رود و آنگاه رو به همنشینان کرده می پرسد: «ما به کجا می رویم؟» دیگری که گویی از خواب پریده است حیرت زده همین سوال را از دیگران می کند و.... بعضی آنچنان سرمست شادی وسرگرمی هستند که وقعی به آن نمی نهند وبدون اینکه به پاسخ آن بیندیشند به کار خود ادامه می دهند، ولی این سوال، اندک اندک گسترش می یابد وبه ملاحان وناخداها هم می رسد، آنها هم بدون اینکه پاسخی داشته باشند سوال را تکرار می کنند وسرانجام علامت سوالی بر فضای کشتی، نقش می بندد ودلهره عجیب، وپریشانیِ فراگیری پدید می آید...»
این صحنه وداستان تخیلی است، داستان کشور وهم میهنانم که بر سفینه ای عظیم این خاک رنگین از خون شهداء سوارند ودر حالی که در فضای این وطن بدور خود می چرخند اقیانوس بی کران زمان را درمی نوردند. وسران کشور به همان غافلانی می مانند که دل دارند وبا آن حقایق را در نمی یابند، وچشم دارند وبا آن این همه نا بسامانی ها را نمی بینند، گوش دارند وبا آن این همه صداهای عدالت خواهی را نمی شنوند؟
آری! این، داستان کشور وملت من است که در این عصر پیشرفت شگرف تکنولوژی، دچار حیرت وسردرگمی شده ونمی دانند که در کجای این سفینه قرار دارند؟ وبه کجا می روند؟ وبه کدام سوی باید روی کنند؟ واز کدام راه باید بروند؟ ودر این عصر درنوردیدن فضاها چونان به مرض سرطانی دچار شده اند که به جان وروح اش در افتاده و به مانند موریانه حتا پایه های کاخ انسانیت آن را می خورد وسست می کند.
این سوالات هر از گاهی از سوی آگاهان پیچیدگی ها ونابسامانی ها مطرح می شود ونیمه هشیاران را به خود آورده واندیشمندان را برای یافتن پاسخ، به اندیشیدن وا می دارد. گروهی که آمادگی لازم برای درست اندیشیدن را دارند به پاسخهای صحیح وروشنگر وجهت دهنده ای دست می یابند ومقصد حقیقی را می شناسند وبا شوق، به پیمودن راه مستقیم برای نجات کشور وملت سرگردان می پردازند، ولی کسانی هم در اثر نارسائی فکر وعوامل درونی وبیرونی وروانی چنین می پندارند که این کشور وملت را راه نجاتی نیست، می پندارند که همواره کشتی های سواری این ملت در پهنه ای اقیانوس جریان ها وسیاست های استعماری پدید می آیند وبه وسیله ای امواج خروشان مغرضین واستثمار گران به این سوی وآن سوی کشانده می شوند وپیش از آنکه به ساحل امن وآسوده ای برسند در دل دریای استبداد غرق می گردند.
بهرحال این پرسش ها خواه وناخواه برای انسان های آگاه واندیشمند مطرح است، سوالی که بر فضای زندگی مردم وملت ما نقش بسته است ودلهره عجیب، وپریشانیِ فراگیری پدید آورده است که: ایشان در کجای این سفینه سرزمین افغانستان قرار دارند؟ وبه کجا می روند؟ وبه کدام سوی باید روی کنند؟ واز کدام راه باید بروند تا این سفینه به ساحل نجات برسد؟ آغاز وانجام کدام است؟ وراه راست به سوی مقصد کدام است؟
حبیبی صالحی
نه قوس سیزده نود وهشت هجری شمسی