هر پژوهش و تحقیقی درباره اسلام، با سخن از جاهلیت قبل از اسلام آغاز میشود، زیرا مطالعهی محیط بستر پرورش اسلام و واکنشهای آن محیط در برابر اسلام و دگرگونی عمیق و همه جانبهای که این دین در این محیط به وجود آورده است، امری لازم و ضروری است.
اما بیشترِکتب معاصر که در دسترس خوانندگان، از جمله: دانشآموز ابتدایی تا دانشجوی دورههای تخصصی دانشگاهی قرار دارد، هرچند مفصل و پرحجم نیز باشند، به صورت کامل به تشریح دوران جاهلیت نمیپردازند؛ زیرا به جای نشاندادن جوهر و ماهیت، بیشتر به بیان ظواهر این دوره میپردازند و افزون بر آن، جاهلیت عرب را به عنوان یک پدیدهی مستقل- و نه در ارتباط با غیبت اسلام از صحنهی زندگی انسانی- معرفی میکنند.
این امر به کوتاهی بزرگ در ترسیم سیمای جاهلیت و اسلام میانجامد که بر نقطه نظرات شخصی پژوهشگر در رابطه با مسائل گذشته و حال و آینده، اثر گذار است؛ خواه این کار عمدی باشد- و ترجیحاً چنین است- و خواه کوتاهی در دیدگاهها باشد، به هر حال باید تصحیح شود؛ تا این که حقیقتِ نقشِ تاریخیِ اسلام، نسبت به مسلمانان و آنچه ممکن است در طول زمان برای کل بشریت انجام دهد، شناخته شود.
خلیفه دوم گفته است: «هرکس جاهلیت را نشناسد، اسلام را نیز نخواهد شناخت»، این سخنی است صادقانه، آگاهانه، حکیمانه و از روی بصیرت کارشناسی است. وی از تجربه شخصی خویش سخن میگوید تا دامنهی تحول عظیم و عمیقی را که اسلام در درون او و اطرافیانش به وجود آورده، توصیف کند. اما این مطلب در سراسر تاریخ و درباره همهی انسانها صدق میکند. تا زمانی که فرد، ماهیت جاهلیت را تشریح و تبیین نکند، قادر به تبیین و شناساندن ماهیت اسلام نیز نخواهد بود.
«دنلپ» درباره برنامهها و روشهای خود، گفته مشهوری دارد:
«اعراب دورهی جاهلیت، بتپرست بودند؛ دختران را زنده به گور میکردند؛ شرابخوار و قمارباز بودند؛ به غارت و چپاول اموال دیگران میپرداختند و... تا اینکه اسلام آمد و آنان را از این اعمال باز داشت»!
آری! انگلیسیهای صلیبی در دوران اشغال کشور مصر، روح این گفته را در برنامهی کار یکی از کشیشهای خود که مسؤولیت سیاستگذاری و برنامهریزی آموزش و پرورش ملت مسلمان مصر را به او واگذار کرده بودند، گنجانده بودند تا این ملت را از حقیقت اسلام دور سازند. اما پس از وی اجرای این طرح [استعماری] ادامه یافت و نقش پلید و خبیث خود را در اکثر کشورهای مسلمان به اجرا درآورد!
هدف از ترسیم این تصویر نارسا، القای این پندار بود که اهداف و مقاصد اسلام به پایان رسیده و دیگر نسبت به مسلمانان و سایر انسانها، وظیفه و نقشی بر عهده ندارد!
در حال حاضر پژوهشگران مسلمان، بتهای مادی و محسوسی را که اعراب جاهلیت میپرستیدند، در اطراف خود نمییابند و دیگر بتپرستی به معنای گستردهی مادی و معنوی آن دیده نمیشود و وظیفهای را که ممکن است اسلام در مقابله با پرستشکنندگان بتهای مادی جهان معاصر- یعنی حداقل نصف مردم دنیا- به عهده گیرد، مشاهده نخواهند کرد! او دیگر نه تنها کسی را نمییابد که دخترش را زنده به گور سازد، بلکه دخترانی طناز و دلربا را در برابر خود میبیند؛ دیگر شاهد چپاول و تاراج اموال مردم نیست و در کشورها دولتهای منظم، با پلیس و دادستانی و قوهی قضاییه، جلوگیری از غارت و چپاول را به عهده دارند و اما در خصوص شراب و قمار نیز چارهای نیست.
اگرچه در حقیقت دین آنها را حرام اعلام کرده است، اما مردم به رغم این تحریم، گرفتار آنها هستند! (اگر نگوییم که برداشت مردم از شراب، قمار و نیز فحشا به کلی تغییر یافته است و جمعاً در چارچوب «آزادیهای فردی» قرار گرفتهاند و کسی حق ورود به آن محدوده را نخواهد داشت)!
همچنان ناآگاهانه آنچه را «دنلپ» از ما خواسته بود، به نحوی تکرار میکنیم و او نیز همچنان در پی اهداف تعیین شدهی خود است.
بیتردید، برای شناخت حقیقت اسلام و اهمیت نقش آن در زندگی بشر، ناگزیر از شناخت حقیقت جاهلیت هستیم و مباحثهی علمی به تنهایی ایجاب میکند- حتی اگر مسلمان هم نباشیم- که در زمینهی مفاهیم و تعریفات خود، دقت کافی مبذول داریم و از پذیرش تحلیلهای ناقص و بررسیهای سطحی بپرهیزیم.
زندگی ما به هر صورت، باید مبتنی بر اسلام باشد و از آن استمداد جوید؛ بنابراین، برای شناخت حقیقت دین خود، مطالعه تاریخ اسلام، یکی از وظایف و واجبات ما خواهد بود.
اعراب ویژهی «جهل» و مشتقات آن را به دو معنی به کار بردهاند:
جهل در برابر علم که وضعیتی عقلانی و فکری است.
جهل در برابر حلم [صبر] که حالتی روانی و رفتاری به شمار میآید؛
اما واژهی «جاهلیت» را نه در اشعار و نه در کلام خویش به کار نبردهاند و قرآن کریم نخستین بار برای بیان وضعیت اعراب پیش از اسلام، از آن بهره گرفت.
آنچه به معنای دوم در گفتار عرب آمده است، در شعر زیر از عمرو بن کلثوم دیده میشود:
ألا لا يجهلن أحد علينا
فنجهل فوق جهل الجا هلينا
«هان! کسی نمیتواند بر ضد ما دست به عمل جاهلانه زند، زیرا عمل او را به شدت تلافی میکنیم»!
یعنی: به شدت خشمگین میشویم و با تعصب و غیرت و بدون توجه به عواقب کار، وارد نبرد میشویم و قواعد حاکم بر رفتار خویش در حال صبر و بردباری را رعایت نمیکنیم.
و صمهی بن عبدالله قشیری نیز چنین سروده است:
بكت عيني اليسرى فلما زجرتها
عن الجهل بعد الحلم أسبلتا معاً!
«چشم چپم گریان شد و چون پس از برخورداری از بردباری آن را از ارتکاب کار جاهلانه باز داشتم اشک از هردو چشم جاری شد»!
یعنی: شاعر از این که نتوانسته است مطابق قواعد رفتاریای که جزو سرشت افرادی نظیر وی به شمار میآیند، هیجانات خود را کنترل کند، گلهمند و ناراحت است؛ زیرا خودداری از پنهانسازی غم و درد و آشکار کردن آنها در جمع مردم و مخالفت با قوانین واجب الاتباع، در حقیقت «جهل» محسوب میشود.
لزوم بازنویسی تاریخ اسلام / سید قطب