تازه ترين
مقالات بیشتر از (سیره علمای سلف)
عناوين تازه ترين
برنامه هاى مختلف
شجاعت علماء در اظهار حق
  تعلیم الاسلام
  November 14, 2017
   0

نویسنده: عزت الله زکی:

جرات در اظهار حق يكي از مهمترين صفاتي است كه شايسته است علما به آن متصف باشند آنطور که منكر را انكار كنند و به معروف امر كنند و آنكه را «بد» كرده است تذكر دهند، هركس و در هر رتبه اي كه باشد. وعلماي مسلمان در طول تاريخ اسوه حسنه‌اي براي علماي مسلمان امروزند
ما اينجا سه مثال از جرات در گفتن حق از سه عصر مختلف بيان خواهيم كرد:

 
نمونه اول:

چگونگي برخورد صحابي جليل القدر ابي سعيد خدري (رضي الله عنه) با مروان بن حكم خليفه اموي:

وقتي كه مروان روز عيد وارد مصلي شد و خواست قبل از نماز به خطبه بپردازد ، ابوسعيد لباس مروان را گرفت و او را بسوي خود كشيد و گفت: به خدا قسم كه (سنت رسول الله را) تغيير داديد...
او بصورت علني اين كار مروان را بر او انكار كرد و نگفت بگذار بعدا و بصورت پنهاني قضيه را به او بگويم... (2)

نمونه دوم:

رفتار عزبن عبدالسلام (معروف به سلطان العلماء) با ملك الصالح ايوب:
ملك الصالح بر شام حكومت مي راند و به سبب اختلافي كه بين او برخي از عموزاده هايش پيش آمد در برابر نصاري از برخي قلعه ها عقب نشيني كرد. پس از اين واقعه عزبن عبدالسلام روز جمعه در جامع اموي (مسجد جامع مشهور دمشق) خطبه گفت و اينگونه دعا كرد: «خدايا بر اين امت حكومتي قرار بده كه در آن اهل طاعتت عزيز شوند و اهل معصيتت ذليل گردند و در آن به معروف امر شود و از منكر نهي شود» و فتوا به عدم جواز فروش اسلحه به نصاري، كه اسلحه خود را از دمشق مي خريدند داد.
سلطان از اين مساله خشمگين شد و دستور به حبس عز بن عبدالسلام داد...
پس از آن سلطان يكي از نزديكان خود را به نزد او فرستاد تا برايش وساطت كند [آن شخص] به سلطان العلماء گفت: من برايت نزد سلطان  شفاعت مي كنم تا تو را آزاد كند ولي تنها از تو يك چيز مي خواهم و آن اين است كه از سلطان عذرخواهي كني و سرش را ببوسي. عزبن عبدالسلام در جوابش گفت: «مرا رها كن به خدا قسم راضي نيستم كه سلطان دستم را ببوسد! خداوند مرا از وضعيتي كه شما در آن هستيد نجات داده است، اي قوم من در يك وادي هستم و شما در يك وادي ديگر.
سلطان براي ديدار با فرمانده نصاري به نزد آنان رفت و عزبن عبدالسلام را نيز به همراه خود برد اما او را در خيمه اي حبس كرد...

در حالي كه سلطان در مجلس نصارا بود صداي عزبن عبدالسلام كه در خيمه خود در حال قرائت قرآن بود به گوششان رسيد؛ سلطان گفت: آيا مي دانيد اين صداي كيست؟ گفتند: خير، گفت: اين از بزرگترين كشيشان ماست (و نگفت از بزرگترين علماي ما) مي دانيد چرا او را حبس كرده ام؟ گفتند: خير، گفت: چون به عدم فروش سلاح به شما فتوا داده است، نصاري در پاسخ او گفتند: به خدا اگر او كشيش ما بود پاهايش را مي شستيم و آبش را مي نوشيديم! سلطان كه اين را شنيد از كار خود شرمگين شد و دستور به آزادي سلطان العلماء داد...

نمونه سوم:

موقف شيخ خضر حسين شيخ الازهر در برابر محمد نجيب رهبر كودتاي مصر :وقتي انقلاب مصر به پيروزي(3) رسيد محمد نجيب اعلام كرد بين مرد و زن در قوانين مساوات برقرار خواهيم كرد.(4) شيخ ازهر وقتي اين راشنيد با محمد نجيب تماس گرفت و به او گفت: يا از حرفت برمي گردي و يا فردا من و جمعي از علماي الازهر كفن مي پوشيم و به خيابان خواهيم آمد، يا مرگ و يا زندگي! محمد نجيب و جمعي از وزرا براي معذرت خواهي به نزد او آمدند و گفتند: اي امام، ما از تو معذرت مي خواهيم، حرف ما اشتباه بود. شيخ گفت: از من معذرت نخواهيد بلكه آن را اعلام كنيد، آنها گفتند: اعلام كردن اين مساله براي عموم مردم كار ساده اي نيست! شيخ در جواب گفت: اي محمد نجيب! يا از حرفت در برابر عموم معذرت مي خواهي و آن را انكار مي كني و يا من فردا كفن پوشان به خيابان مي روم. فرداي آن روز محمد نجيب اعلام كرد روزنامه ها از قول او دروغ نوشته اند و او چنين سخناني را نگفته است...
اينگونه علم و ايمان، به علماي واقعي جرات گفتن حق را مي دهد به طوري كه در گفتن آن از سرزنش هيچ كس باكي نداشته باشد.
---------------
(1)
سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در نماز عيد بر اين است كه اول نماز عيد برگزار شده و پس از آن خطبه خوانده شود اما مروان مي خواست اول خطبه بخواند و بعد نماز (به مانند نماز جمعه) بر اساس راي ابن حجر در «فتح الباري شرح صحيح بخاري» از آنجا كه خيلي از مردم در زمان مروان بعد از نماز خطبه را ترك مي كردند او بر اساس اجتهاد خود مي خواست به مانند نماز جمعه نماز را پس از خطبه برگزار كند. البته واضح است كه اين خلاف سنت است و اجراي سنت رسول الله اولي و صحيح است همانگونه كه امت بر آن اتفاق كرده اند (مترجم)
(2) و اين البته اهميت نصيحت پنهاني را نفي نمي كند بلكه هر وضعيتي نياز به نوعي نصيحت دارد (گاهي اوقات پنهاني و گاهي علني(
(3)
البته اين انقلاب بيشتر يك كودتا بود تا انقلاب مردمي و توسط افسران آزاد و به رهبري محمد نجيب عليه حكومت پادشاهي رخ داد. جمال عبدالناصر يكي از افسران آزاد بود كه بعدها نجيب را كنار زد و خود رئيس جمهور شد. (مترجم)
(4) بحث مساوات زن و مرد مساله اي است انحرافي كه معمولا توسط مخالفين اجراي شريعت براي از بين بردن قوانين اسلامي مطرح مي شود و نه براي دلسوزي براي زنان. اسلام بر اساس تفاوتهاي طبيعي بين زن و مرد در برخي قوانين و تكاليف بين آنها تفاوتهايي قرار داده است كه در واقع به نفع زنان و مردان و جامعه بشري است... شيخ الازهر با توجه به شناختي كه نسبت به طرح هاي آنان داشت و با توجه به عواقب بعدي آن به اين مساله اي اينگونه تند واكنش نشان مي دهد........…